Tuesday, November 29, 2011

گلوله به پيشاني اش شليک شد و به کما رفت روايت مرگ مظلومانه يکي از قربانيان ۲۵ خرداد ۸۸ در غربت


الان پيکر علي رضا در بوستن آمريکاست و توي نوبت کالبد شکافي است. بعد از کالبد شکافي خودشان خاکسپاري مي کنند و فيلمش را براي خانواده مي فرستند....
عليرضا صبوري مياندهي، ۲۲ ساله و يکي از کساني که در جريان درگيري‌هاي خياباني بعد از انتخابات در تاريخ ۲۵ خردادماه در خيابان هاي تهران، از ناحيه سر گلوله خورده بود، در بوستون امريکا درگذشت.
به گفته‌ي خواهر عليرضا صبوري گلوله دوزمانه بود و بعد از چندين بار عمل همچنان ترکش‌هاي آن در سرش مانده بود. به سختي صحبت مي‌کرد و دو بار تحت عمل جراحي سنگين قرار گرفته بود.
خانوادهٔ عليرضا براي اين دو عمل به زندگي خود چوب حراج زدند و بالاخره به دليل مشکلات امنيتي که بعد از بهبود نسبي برايشان پيش آمد مجبور شدند وي را از ايران خارج کنند به اميد آن‌که هم بتواند به مداوا ادامه دهد و هم مزاحمت‌هاي امنيتي مزيد بر مشکلات ديگر نشود.

سايت ها و شبکه هاي اجتماعي مخابره کرده اند با وجود آن‌که يکي از نزديکان عليرضا در آلمان زندگي مي‌کرد مسئولان کميسارياي عالي پناهندگان با انتقالش به آلمان مخالفت کردند و سرانجام او از امريکا سر در آورد.
حدود يک سال از انتقال عليرضا به امريکا مي‌گذرد و او تنها با کمک تعدادي از ايرانيان مقيم بوستون روزگار مي‌گذراند و در ‌‌نهايت هم به دليل عدم رسيدگي پزشکي مناسب در سکوت و تنهايي دچار سکتهٔ مغزي شد. بررسي‌هاي اوليهٔ پزشکي سکته مغزي اين جوان ۲۲ ساله را تاييد کرده و پيکرش در حال حاضر در پزشکي قانوني و در نوبت کالبد شکافي است.
خواهر عليرضا صبوري مياندهي در گفتگو با مسيح علي نژاد مي گويد: برادرم از نابساماني هاي جامعه واقعا آزرده بود، وابسته به هيچ گروه سياسي نبود، اما به خاطر اعتراضي که داشت به خيابان رفت که گلوله به پيشاني اش شليک شد. دو سال دربه در به دري و بيماري و زجر و بدبختي کشيد اما به آرامش نرسيد و در نهايت ما از دستش داديم.
اينک که اين جوان ۲۲ ساله ايراني در يکي از شهرهاي کوچک اطراف بوستن در آمريکا و در غربت در گذشته است سکوت خانواده ي او نيز همانند سکوت بسياري از خانواده هاي ديگر که به خاطر شرايط فرزندان ديگرشان در ترس و ناامني زندگي مي کنند، شکست و از رنج ها و سختي ها و هراس هايي که به خاطرش ناگزير به سکوت شده بودند، جزيياتي را شرح مي دهند.
نازآفرين صبوري خواهر عليرضا مي گويد: برادرم در جريان راهپيمايي ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود که همان زمان او را به بيمارستاني در تهران منتقل کردند اما در ايران مي ترسيديم که بگوييم چه بلايي سر برادرم آمده است نگران بوديم که مبادا وقتي متوجه شوند برادرم را اذيت کنند.
عليرضا صبوري پس از آنکه به ناگزير ايران را ترک کرد حتي در غربت هم به خاطر امينت ساير اعضاي خانواده اش که در ايران زندگي مي کنند، سکوت کرد و تا آنکه سرانجام در همان سکوت جان باخت.
خواهر اين شهيد راه سبز در ارتباط با خانواده هايي که با مشکلاتي از اين جنس دست به گريبان هستند مي گويد: خانواده هايي که مثل ما هستند، بچه هايشان زنداني هستند يا صدمه ديدند، مي ترسند. عليرضا به زور نجات پيدا کرده بود، از مرگ برگشته بود، تير توي پيشاني اش خورده. در چنين شرايطي خانواده مي ترسند که دوباره از دستش بدهند، مجبور هستند سکوت کنند. راستش خانواده ها نمي دانند چکار کنند. من خودم دو تا بچه دارم. ما نمي دانيم چکار بايد بکنيم. مي گوييم اگر حرفي بزنيم، از دستش مي دهيم، اگر حرف هم نزنيم که اين اتفاق مي افتد…

وي در توصيف آن روزها تشريح مي کند: موقعي که گلوله خورد يک ماه گم شده بود. توي بيمارستان توي کما بود. ما بعد از يک ماه که پيداش کرديم، ديگه فراموشي داشت، فلج شده بود، دکتر بالاي سرش بود و ما هم کمک مي کرديم، بتواند بايستد و راه برود و قدرت تکلم هم نداشت. شش يا هفت ماه اين وضعيت طول کشيد. خانه ما را جابجا کردند و حتي عليرضا را در بخش نوزادان در بيمارستان بستري کرده بود که کسي پيداش نکند. زماني که پيدا شده بود سريع به ما گفتند از توي بيمارستان ببريدش. بعد ما خانه را جابجا کرديم و رفتند يک خانه اي که نتوانند پيداش کنند و از عليرضا مخفيانه مراقبت مي کردند. مادرم و خانواده ام مي ترسيدند حرفي بزنند. يک برادرم شهيد شده بود و مادرم همين يک پسر را داشت.
خانم صبوري با تاکيد بر اينکه برادرش به کمک احتياج داشته و نبايد تنها مي مانده است توضيح مي دهد که دست و پاهاش بي حس مي شد و از حال مي رفت.
وي در پاسخ به اينکه پيکر برادر جوانش کجا دفن خواهد شد مي گويد: الان پيکر علي رضا در بوستن آمريکاست و توي نوبت کالبد شکافي است. بعد از کالبد شکافي خودشان خاکسپاري مي کنند و فيلمش را براي خانواده مي فرستند.