Monday, November 14, 2011

زندگينامه مجاهد شهيد فائزة رجبي پرستويي كه با بهار آمد و با بهار رفت


از نامة فائزه به خواهر مريم
«خواهر مريم… نميدانم برنامهاي را كه هستي و شقايق با هم اجرا كردند، ديديد نه؟ اما ميخواستم بگم كه نصف حرفهايي كه شقايق ميزد، من شبها با خداي خودم و با شما همين جملات را تكرار ميكردم و همين راز و نياز را با خداي خودم ميكردم».
(جملات زير از نامة «رجبي فائزه به خواهر مريم تير89» است. تصوير نامه نشان داده شود
«خواهر مريم نميگم كه هنوز شهادت پدرم برام سخت نيست و هنوز كامل ازش عبور كردم، هر از گاهي لحظات حسرت بودنش را ميخورم، اما بخدا همهاش از شما و برادر مسعود انگيزه ميگيرم. بعضاً به اين فكر ميكنم كه اگر من شما را نداشتم و اگر در ايران بودم، حتماً يعني صد درصد ديوانه ميشدم چون من پدرم را بيش ازهمه دوست داشتم».
فائزه از وقتي خودش را شناخته بود، پدرش را پشت ميلههاي زندان ديده بود. اما پدرش شهيد عبدالرضا رجبي قبل از آن كه دژخيمان خونش را بريزند، بذر يك عشق را در سينة فائزه و ديگر فرزندانش كاشته بود، عشق به آزادي و به آنها گفته بود كه اين عشق در جايي به نام اشرف و در دو نام، مسعود و مريم تجسم يافته است. و فائزه عاشق و عطشناك در حالي كه هنوز بسيار جوان بود براي يافتن آن گوهر ناياب پاي در سفر نهاد و به اشرف رسيد و از همان آغاز گويي براي رسيدن به نهايت اين راه، راه اشرف بسيار شتاب داشت.
او در حالي كه چون هنوز به سن قانوني نرسيده و در آموزشگاه اشرف به تحصيل مشغول بود در نامهاي به خانم مژگان پارسايي، التماس ميكند كه او را هر چه زودتر بهجمع رزمندگان بفرستند:
(قسمتهاي از تصوير نامه به خواهر مژگان)
«خواهرمژگان همون شب كه بچه هاي ارتش باخواهرمريم تماس داشتندخيلي حسوديم شد.بخواهم راست بگم لحظه داشتم مگه مامجاهدخواهرمريم نيستيم پس چرانبايددرنشستهاي شماباشيم…
خواهرمژگان التماس ميكنم قول ميدهم مجاهدخلقي باشم عين بابام عين حجت زماني يك درخواست جدي كه دارم اينكه بگذاريدماهم مثل مليكاوسپيده به ارتش برويم خواهش ميكنم باعرض معذرت ازاينكه وقت شمارا گرفتم باتشكرفراوان فائزه رجبي هنرجوي آموزشگاه پارسيان»
و اين چنين بود كه فائزه، بيتاب و شتابان، ره صدساله را يك شبه پيمود و در حالي كه فقط 20بهار بيشتر از عمرش نميگذشت، به كهكشان شهيدان و به پدرش كه او را آن همه دوست داشت پيوست. پرستويي كه روز 10 فروردين 1370 به اين زمين خاكي آمده بود، در 19فروردين به آسماني كه ميخواست پركشيد