همین که به بیمارستان رسیدم و گوشهای از راهرو را در میان انبوه مجروحان گیر آوردم و نشستم. صحنههای درگیری یکی یکی از جلو چشمم رد میشد. هر چه بود عظمت و حماسه و شجاعت بود و از هم پیشی گرفتن برای اینکه چوبی و ضربهای که وارد میشود به نفر بعدی نخورد. با خودم گفتم که این نسل دیگر شکست ناپذیر است و هزار بار به برادر مسعود و خواهر مریم درود فرستادم
Saturday, December 3, 2011
لودرها و هامویها صف بسته بودند كه ما را زير كنند
همین که به بیمارستان رسیدم و گوشهای از راهرو را در میان انبوه مجروحان گیر آوردم و نشستم. صحنههای درگیری یکی یکی از جلو چشمم رد میشد. هر چه بود عظمت و حماسه و شجاعت بود و از هم پیشی گرفتن برای اینکه چوبی و ضربهای که وارد میشود به نفر بعدی نخورد. با خودم گفتم که این نسل دیگر شکست ناپذیر است و هزار بار به برادر مسعود و خواهر مریم درود فرستادم