
حسن با اين كه در زمان انقلاب ضد سلطنتي 13سال بيشتر نداشت، روي پاي خودش بند نبود و بهعنوان نوجواني پرخروش و پراحساس بهشهرهاي مختلف استان مازندران ميرفت و در جمعآوري همسن وسالهايش براي شركت در تظاهرات فعال بود. خودش اهل گلوگاه، گلوگاهيهاي در آن روزها معمولاً براي تظاهرات بهگرگان كه نزديكترين شهر بزرگ آن منطقه بود ميرفتند و حسن در اين رفت و آمدها نقشي مؤثر داشت.
او نمونهاي بود از نسلي كه انقلاب ضدسلطنتي را به وجود آورد و سپس آرمان انقلاب را در مجاهدين يافت و به آن پيوست. در سال 59 دركسوت يك ميليشياي پرشور مجاهد خلق، به فعاليتهاي افشاگرانة سياسي عليه تجاوزات خميني به حقوق مردم ايران پرداخت.
حسن اواني به جرم همين فعاليتها، دستگير شد و سه سال از سال 60 تا 63 را با مقاومت و سرفرازي در زندان هاي ساري و ساير زندانهاي مازندران گذراند.پس از آزادي از زندان، باز به شوق مبارزه براي آزادي مردم، به تلاش برخاست و در سال 67 به ارتش آزاديبخش ملي ايران پيوست.
حسن در نبردهايچلچراغ و فروغ جاويدان با پاسداران خميني جانانه جنگيد. در عمليات مرواريد مسئوليتهاي خود را بهعنوان فرمانده يك گروهبا شايستگي به انجام رساند.
دوران پايداري دراشرف در سالهاي دهة هشتاد، دوران درخشان ديگري از زندگي او بود. حسن با وفاداري به آرمان آزادي مردم، سالهاي سخت پايداري را گذراند. تااين كه سرانجام در همين راه، در مسير دفاع از حريم اشرف، اين دژ استوار شرف مردم ايران خونش را نثار كرد.
او در يكي از تعهدنامه هايش در آبان 84 نوشته بود:
”خدا را شكر ميكنم كه اين افتخار به من داده شده كه در شهر اشرف بمانم و شرف انساني خودم را احيا كنم. انشاء الله كه خداوند ياري كند تا دو يار و عشقمان را به ايران ببريم
عاشقان چون بهوش باز آيند پيش معشوق در نماز آيند
پيش شمع رخش چو پروانه سرببازند و سرفراز آيند»
سلام بر حسن اواني روزي كه زاده شد و روزي كه در دفاع از شهر شرف به خون غلطيد
او نمونهاي بود از نسلي كه انقلاب ضدسلطنتي را به وجود آورد و سپس آرمان انقلاب را در مجاهدين يافت و به آن پيوست. در سال 59 دركسوت يك ميليشياي پرشور مجاهد خلق، به فعاليتهاي افشاگرانة سياسي عليه تجاوزات خميني به حقوق مردم ايران پرداخت.
حسن اواني به جرم همين فعاليتها، دستگير شد و سه سال از سال 60 تا 63 را با مقاومت و سرفرازي در زندان هاي ساري و ساير زندانهاي مازندران گذراند.پس از آزادي از زندان، باز به شوق مبارزه براي آزادي مردم، به تلاش برخاست و در سال 67 به ارتش آزاديبخش ملي ايران پيوست.
حسن در نبردهايچلچراغ و فروغ جاويدان با پاسداران خميني جانانه جنگيد. در عمليات مرواريد مسئوليتهاي خود را بهعنوان فرمانده يك گروهبا شايستگي به انجام رساند.
دوران پايداري دراشرف در سالهاي دهة هشتاد، دوران درخشان ديگري از زندگي او بود. حسن با وفاداري به آرمان آزادي مردم، سالهاي سخت پايداري را گذراند. تااين كه سرانجام در همين راه، در مسير دفاع از حريم اشرف، اين دژ استوار شرف مردم ايران خونش را نثار كرد.
او در يكي از تعهدنامه هايش در آبان 84 نوشته بود:
”خدا را شكر ميكنم كه اين افتخار به من داده شده كه در شهر اشرف بمانم و شرف انساني خودم را احيا كنم. انشاء الله كه خداوند ياري كند تا دو يار و عشقمان را به ايران ببريم
عاشقان چون بهوش باز آيند پيش معشوق در نماز آيند
پيش شمع رخش چو پروانه سرببازند و سرفراز آيند»
سلام بر حسن اواني روزي كه زاده شد و روزي كه در دفاع از شهر شرف به خون غلطيد