Monday, January 30, 2012
فراخوان به اعتراض و قيام برای آزادی در بهمن و اسفند
فراخوان به اعتراض و قيام برای آزادی در بهمن و اسفند
برخيزيم و شعبده انتخاباتی را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کنيم
برخيزيم و اخگر قيامهای فروخفته را مانند قهرمانان اشرف و خلق بپاخاسته سوريه، با حداکثر فدا و قربانی، شعله ور سازيم
مردم آزاده ايران،
زنان، جوانان، دانشجويان، دانش آموزان، فرهنگيان، کارگران بپاخاسته ميهن!
رويارويی مردم و مقاومت سازمان يافته مردم ايران با رژيم خونخوار ولايت فقيه، به يمن فدای بيکران و رود خروشان خون يکصدوبيست هزار شهيدان آزادی، اکنون مبارزه آزاديبخش و انقلاب دموکراتيک خلق در مرحله ی سرنگونی رژيم، به دوران خطير و تعيين کننده يی وارد شده است.
رژيم آخوندی مانند کشتی شکسته يی در آستانه غرق شدن در گرداب بحرانهای فزاينده درونی و بيرونی قرار دارد. تحريمهای نفتی و بانکی به ويژه تحريم بانک مرکزی، شاهرگ درآمدهای حياتی آخوندهای اتمی را قطع می کند. کارگزاران و رسانه های رژيم به گوشه هايی از اين وضعيت وخيم اعتراف می کنند: ”مراسم ختم ريال در بازار کالا“، ”رشد اقتصادی صفر، تورم ۴۰درصدی، ۳۰ درصد بيکاری در ميان جوانان، حقوق رسمی کارگر ۳۳۰هزار تومان“ (يک ششم خط فقر که به ۲ميليون تومان رسيده است). ۷۰درصد کارگران و ۸۰درصد بازنشستگان زير خط فقر هستند. همه ساله ۲۵درصد دانش آموزان بر اثر فقر، ترک تحصيل می کنند. ۱۰ميليون نفر در چنگال عفريت اعتياد که ساخته و پرداخته آخوندهاست، گرفتارند. آسيبهای ناشی از اعتياد ۱۶ميليون ايرانی را در برگرفته و ايران را به دومين مصرف کننده مواد مخدر در جهان تبديل کرده است.
حلقه تنگناهای منطقه يی بر گردن رژيم هر روز تنگتر می شود. ديکتاتور خونريز سوريه ”عمق استراتژيک نظام ولايت“ در آستانه سقوط و در حال فرو ريختن است. اين واقعيت را مردم سوريه هر روز با آتش زدن عکسهای منحوس خامنه ای به نمايش می گذارند.
پاسخ رژيم در برابر بحرانی که سراپای آن را فراگرفته است، اعدامهای روزمره، سياه ترين نوع سرکوب و ارعاب، سانسور و اختناق، قطع ارتباطات اينترنتی و بستن بيش از پيش فضای جامعه است. در زير سايه سياه سرکوب، مدعيان بی هزينه اصلاحات، فرصت می يابند بر روی آتش خشم خلق خاکستر خيانت بريزند و تيغی بر تيغهای سرکوب بيفزايند. اين جاست که اشرف و مجاهدانش با پرچم «جنگ صد برابر و عزم حداکثر» برای سرنگونی دشمن ضدبشری، بيش از هميشه، برای آخوندهای وحشت زده خطرناک می شوند.
جنگ قدرت در رأس ديکتاتوری آخوندی در آستانه نمايش انتخابات به شکل بی سابقه و غيرقابل کنترل شدت يافته و وحشت سرنگونی سردمداران رژيم را فراگرفته است. ريزش و فرسودگی در بالاترين رده های حکومت از جمله در سپاه پاسداران ارتجاع به چشم می خورد. ولی فقيه درهم شکسته برای حفظ قدرتش چاره يی جز تن دادن به حذف و جراحی پياپی ندارد. به همين دليل، مهره های رژيم به کرات نمايش انتخابات اسفندماه را با عباراتی نظير «خطرناکترين انتخابات تاريخ نظام» توصيف کرده اند.
اين شرايط در ۳۳سالی که از ديکتاتوری دينی می گذرد، بی سابقه است. بحران در اسفند ماه، همزمان با نمايش انتخاباتی رژيم به اوج می رسد. تناقض ذاتی و ناسازگاری بنيادين رژيم ولايت فقيه با هرگونه نهاد انتخابی و حتی نمايش انتخابات، به آنجا رسيده است که اين نمايش در مرحله پايانی رژيم به يک خطر جدی برای رژيم و به فرصتی برای مردم به جان آمده تبديل شده است.
هموطنان،
جوانان دلير و قيام آفرين،
زمان، زمان برخاستن است. ملت ايران که بارها اراده و رأی قاطع خود را برای سرنگونی تماميت استبداد دينی با خروش «مرگ بر ديکتاتور» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» با رساترين صدا اعلام کرده است، با هوشياری اين وضعيت را دريافته و بر آن است تا آتش خشم خود را از زير خاکستر خيانت، شعله ور سازد و نمايش نفرت انگيز انتخاباتی رژيم را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کند.
حق و آزادی را هرگز در سينی طلايی به کسی نمی دهند. ميليونها هموطن تحت ستم، چشم به راه جوانانی هستند که برخيزند و اشرف نشان، بهای آزادی را سرفرازانه بپردازند. آری، با دست خالی هم می توان در برابر گلوله و زرهی ايستاد و دشمن درنده را شکست داد.
برخيزيم و شعبده انتخاباتی را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کنيم!
برخيزيم و اخگر قيامهای فروخفته را، مانند قهرمانان اشرف و خلق بپاخاسته سوريه، با حداکثر فدا و قربانی، شعله ور سازيم!
سازمان مجاهدين خلق ايران بهمن و اسفند را تا چهارشنبه آتشين آخر سال، ايام در هم شکستن شعبده انتخابات آخوندی اعلام می کند و به اعتراض و قيام، به توفان خشم و خروش، و به ايستادگی تمام عيار عليه نظام ننگين ولايت در سراسر ميهن، فرا می خواند.
برخيزيم و شعبده انتخاباتی را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کنيم

برخيزيم و اخگر قيامهای فروخفته را مانند قهرمانان اشرف و خلق بپاخاسته سوريه، با حداکثر فدا و قربانی، شعله ور سازيم
مردم آزاده ايران،
زنان، جوانان، دانشجويان، دانش آموزان، فرهنگيان، کارگران بپاخاسته ميهن!
رويارويی مردم و مقاومت سازمان يافته مردم ايران با رژيم خونخوار ولايت فقيه، به يمن فدای بيکران و رود خروشان خون يکصدوبيست هزار شهيدان آزادی، اکنون مبارزه آزاديبخش و انقلاب دموکراتيک خلق در مرحله ی سرنگونی رژيم، به دوران خطير و تعيين کننده يی وارد شده است.
رژيم آخوندی مانند کشتی شکسته يی در آستانه غرق شدن در گرداب بحرانهای فزاينده درونی و بيرونی قرار دارد. تحريمهای نفتی و بانکی به ويژه تحريم بانک مرکزی، شاهرگ درآمدهای حياتی آخوندهای اتمی را قطع می کند. کارگزاران و رسانه های رژيم به گوشه هايی از اين وضعيت وخيم اعتراف می کنند: ”مراسم ختم ريال در بازار کالا“، ”رشد اقتصادی صفر، تورم ۴۰درصدی، ۳۰ درصد بيکاری در ميان جوانان، حقوق رسمی کارگر ۳۳۰هزار تومان“ (يک ششم خط فقر که به ۲ميليون تومان رسيده است). ۷۰درصد کارگران و ۸۰درصد بازنشستگان زير خط فقر هستند. همه ساله ۲۵درصد دانش آموزان بر اثر فقر، ترک تحصيل می کنند. ۱۰ميليون نفر در چنگال عفريت اعتياد که ساخته و پرداخته آخوندهاست، گرفتارند. آسيبهای ناشی از اعتياد ۱۶ميليون ايرانی را در برگرفته و ايران را به دومين مصرف کننده مواد مخدر در جهان تبديل کرده است.
حلقه تنگناهای منطقه يی بر گردن رژيم هر روز تنگتر می شود. ديکتاتور خونريز سوريه ”عمق استراتژيک نظام ولايت“ در آستانه سقوط و در حال فرو ريختن است. اين واقعيت را مردم سوريه هر روز با آتش زدن عکسهای منحوس خامنه ای به نمايش می گذارند.
پاسخ رژيم در برابر بحرانی که سراپای آن را فراگرفته است، اعدامهای روزمره، سياه ترين نوع سرکوب و ارعاب، سانسور و اختناق، قطع ارتباطات اينترنتی و بستن بيش از پيش فضای جامعه است. در زير سايه سياه سرکوب، مدعيان بی هزينه اصلاحات، فرصت می يابند بر روی آتش خشم خلق خاکستر خيانت بريزند و تيغی بر تيغهای سرکوب بيفزايند. اين جاست که اشرف و مجاهدانش با پرچم «جنگ صد برابر و عزم حداکثر» برای سرنگونی دشمن ضدبشری، بيش از هميشه، برای آخوندهای وحشت زده خطرناک می شوند.
جنگ قدرت در رأس ديکتاتوری آخوندی در آستانه نمايش انتخابات به شکل بی سابقه و غيرقابل کنترل شدت يافته و وحشت سرنگونی سردمداران رژيم را فراگرفته است. ريزش و فرسودگی در بالاترين رده های حکومت از جمله در سپاه پاسداران ارتجاع به چشم می خورد. ولی فقيه درهم شکسته برای حفظ قدرتش چاره يی جز تن دادن به حذف و جراحی پياپی ندارد. به همين دليل، مهره های رژيم به کرات نمايش انتخابات اسفندماه را با عباراتی نظير «خطرناکترين انتخابات تاريخ نظام» توصيف کرده اند.
اين شرايط در ۳۳سالی که از ديکتاتوری دينی می گذرد، بی سابقه است. بحران در اسفند ماه، همزمان با نمايش انتخاباتی رژيم به اوج می رسد. تناقض ذاتی و ناسازگاری بنيادين رژيم ولايت فقيه با هرگونه نهاد انتخابی و حتی نمايش انتخابات، به آنجا رسيده است که اين نمايش در مرحله پايانی رژيم به يک خطر جدی برای رژيم و به فرصتی برای مردم به جان آمده تبديل شده است.
هموطنان،
جوانان دلير و قيام آفرين،
زمان، زمان برخاستن است. ملت ايران که بارها اراده و رأی قاطع خود را برای سرنگونی تماميت استبداد دينی با خروش «مرگ بر ديکتاتور» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» با رساترين صدا اعلام کرده است، با هوشياری اين وضعيت را دريافته و بر آن است تا آتش خشم خود را از زير خاکستر خيانت، شعله ور سازد و نمايش نفرت انگيز انتخاباتی رژيم را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کند.
حق و آزادی را هرگز در سينی طلايی به کسی نمی دهند. ميليونها هموطن تحت ستم، چشم به راه جوانانی هستند که برخيزند و اشرف نشان، بهای آزادی را سرفرازانه بپردازند. آری، با دست خالی هم می توان در برابر گلوله و زرهی ايستاد و دشمن درنده را شکست داد.
برخيزيم و شعبده انتخاباتی را بر سر ولی فقيه ارتجاع خراب کنيم!
برخيزيم و اخگر قيامهای فروخفته را، مانند قهرمانان اشرف و خلق بپاخاسته سوريه، با حداکثر فدا و قربانی، شعله ور سازيم!
سازمان مجاهدين خلق ايران بهمن و اسفند را تا چهارشنبه آتشين آخر سال، ايام در هم شکستن شعبده انتخابات آخوندی اعلام می کند و به اعتراض و قيام، به توفان خشم و خروش، و به ايستادگی تمام عيار عليه نظام ننگين ولايت در سراسر ميهن، فرا می خواند.
سلام بر خلق- سلام بر آزادی
درود بر رجوی
سازمان مجاهدين خلق ايران
۱۰بهمن۱۳۹۰
درود بر رجوی
سازمان مجاهدين خلق ايران
۱۰بهمن۱۳۹۰
Friday, January 27, 2012
ژنرال فيليپس و دخترش سارا فيليپس

متشکرم. خانم رجوي، ميهمانان محترم،
مردم آزاديخواه در سراسر جهان، و مهمتر از همه 3400 تن ساکنان کمپ اشرف.
من مفتخرم که امروز در اينجا با شما باشم. خطاب به ساکنان کمپ اشرف بايد بگويم که شما 9 سال است متحمل رنجهاي بسيار، دريك وضعيت محصور و تقريباً تحت اسارت شده ايد. شکي نيست. شش سال اول تحت حفاظت نيروهاي ائتلاف و سه سال اخير تحت اسارت و در مواجهه با بربريت رژيم مالکي بود. اين سخنراني در رابطه با دوستان من در کمپ اشرف است که شخصاً آنها را ميشناسم. اما همچنين مهم است بدانيم که اين سخنراني جهت افزايش آگاهي در جهان در قبال سرنوشت اين 3400 زن و مرد است.
من تنها ميتوانم تصور کنم که ملايان چگونه غرق در خنده شدند وقتي به دستور مافوق، نيروهاي من فرستنده هاي راديويي مجاهدين را قطع و مصادره کردند و اينگونه صداي آزادي براي مردم ايران را مسکوت گذاشتند. دليلي که به من گفته شد اين بود که سازمان مجاهدين تروريست است و روشن است که پيامهاي تروريستي ميفرستند. تصميم قطع اين رابطه بين صداي مجاهدين و مردمي که زير مشت آهنين ملايان زندگي ميکنند، تصميم مزخرفي بود. وقتي شما به گذشته برگرديد و از دور به اين نوع تصميم ها نگاه کنيد واقعاً تعجب خواهيد کرد: جمع آوري مجاهدين در کمپ اشرف، که من بخشي از آن بودم، خلع سلاح آنها، در زمانيکه من آنجا بودم، قرار دادن آنها در محدوديتهايي که مشابه شرايط بازداشت بود، چيزي که من به اجرا گذاشتم، و ساکت کردن راديوي آنها: چنين به نظر ميرسد که ما بيشتر در خدمت آخوندها بوديم تا نيروهاي چندمليتي ائتلاف.
در حالي که سربازان تيپ 89 پليس نظامي، يعني تيپي که من فرمانده آن بودم، 3400 ساکن کمپ اشرف را تحت شرايط بازداشت قرار دادند، رژيم ملايان در همان زمان تسليحات و بمبهاي کنار جاده يي و مهمات ديگر براي کشتار همان سربازان را به عراق صادر ميکرد. و ما وقتي مجاهدين را از صحنه نبرد و معادلات حذف کرديم در واقع امر دستورات ملايان را اجرا ميکرديم . ملايان نميتوانستند هيچکس را بهتر از اين با پول به خدمت بگيرند يا رشوه بدهند، يا به زور و با باجگيري چنين تلاش موثري را براي از بين بردن دشمن شمارة يك خود يعني مجاهدين به راه اندازند. اين ما يعني آمريکا بوديم که اين کار را براي آنها انجام داديم. بدتر اينکه، ما قول کتبي خود مبني بر حفاظت از آنان را نقض کرديم و انسانهايي را که قابليت ايجاد تغيير در ايران را دارند، ترک كرديم و آنها در دست تروريستهاي واقعي رها کرديم.
رژيم مالکي کارنامه لکه داري در بسياري از موارد دارد، اما نه به اندازه رفتار متجاوزانه، ساديستي، و توام با بربريتي که با مردان و زنان غيرمسلح کمپ اشرف، يعني مقاومت ايران، داشته است.
مالکي! شايد تو بخواهي در تاريخ شيوه تجديد نظرخواهي را پيش بگيري اما نميتواني خوني را که به خاطر کشتار 40 تن از ساکنان غيرمسلح در اشرف از دستانت مي چکد، پاک کني. کساني که تضمين موقعيت حفاظتي تحت کنوانسيون چهارم ژنو را داشتند، همچنين است در مورد هزار تن کساني که مجروح شدند و برخي از آنها حالشان وخيم است.
خواب راحت به چشمان من نمي آيد چراکه من سخنگوي نيروهاي ائتلاف در رابطه با مجاهدين در کمپ اشرف بودم. به عنوان فرمانده تيپ 89 پليس نظامي من عمليات تجسسي فراگيري را پيش بردم تا به پيداكردن موردي از نقض توافق مربوط به تحويل دادن سلاحهاي مجاهدين بپردازم. اما هيچ موردي از نقض توافق ازجانب مجاهدين را کشف نکردم.
من به نيروهاي خودم دستور دادم که سانتيمتر به سانتيمتر آن تأسيسات 34 کيلومتر مربعي اشرف را تجسس کنند و در نهايت حتي يک جنس غيرمجاز و حتي يک مورد نقض توافقات هم يافت نشد. نيروهاي من همچنين با ارگانهاي ديگر دولت آمريكا مشارکت کردند تا وضعيت قانوني تک تک 3400 تن از ساکنان را تعيين کنند و حتي يک نفر هم با تروريسم يا هيچ موردي از ارتکاب جرم نسبت نداشت. تک تک ساکنان کمپ اشرف يک قول کتبي براي حفاظت دريافت کردند. من شخصاً اولين قول کتبي را تحويل دادم و اين قول زماني نقض شد که ما 3400 مرد و زن را به نيروي فاقد انضباطي تحويل داديم که تحت فرماندهي و کنترل دست نشاندگان رژيم ايران يعني مالکي بودند.
من هر شب از خواب راحت محرومم، چونكه ما کار خطايي انجام داديم. ما عملي را انجام داديم که از نظر اخلاقي غيرمجاز است يعني قول ملي وكشوري خود را براي حفاظت از اين افراد نقض کرديم. مالکي! من فکر کنم تو هم خواب راحت نداري چون روح خودت را فروخته اي. ملايان احتمالاً قهقهه زده اند به خاطر اقدامات ابلهانه تو در راستاي پيشبرد منافع آنان در کشتار و نابودي هرچيزي که قدرت تماميت خواه فاشيستي شان را تهديد ميکند. بله تو خواب راحت نداري چون ميداني که تو مسئول کشتار 40 تن از اعضاي مجاهدين هستي. قطعاً تو بايد بفهمي که وقتي تاريخ مصرفت تو براي ملايان تمام شود تو را هم به دور خواهند انداخت.
درست است كه هر دوي ما از خواب راحت محروم هستيم. اما فقط من هستم که تمام آنچه را در توان دارم انجام ميدهم تا جان آن 3400 تن از مردان و زنان را نجات دهم در حاليکه تو، مالکي، خلاف اين را انجام ميدهي.
اين من هستم که بايد از شما تشکر کنم که به من اجازه داديد، يک خطا را تصحيح کنم.
من با ساکنان کمپ اشرف بيشتر از يک سال زندگي کرده ام و سالهاي بيشتري را در کنار آنها کار کرده ام. تعداد کمي هستند که بهتر از من آنها را مي شناسند. اطلاعات دست اول من نشات گرفته از تجربيات شخصي من است و به دور از سياست و تبليغات و به دور از دروغ است. من اشرف را خودم ديده ام و در آنجا زندگي کرده ام، برخلاف کسان ديگري که بدون کمترين تجربه و دانش دست اول در برجهاي عاج خود نشسته اند و در مورد آن چيز مينويسند و مرتب اتهامات بي اساس را تکرار ميکنند. يکي از اين گزارشها توسط يکي از سازمانهايي منتشر شد که من سابقاً برايش احترام قائل بودم. گزارش سازمان ديدبان حقوق بشر در رابطه با کمپ اشرف. اگرچه من هنوز رسماً در خدمت فعال بودم اما احساس کردم آنقدر اين گزارش مزخرف بود که مستحق اعتراض از طرف من است. من به طور مکتوب در واکنش به اين گزارش خطاب به مدير ديدبان حقوق بشر واکنش نشان دادم. اين يکي از برگه هاي زندگي من است که به آن بسيار افتخار ميکنم چرا که بلند شدم و لجن پراكنيهايي را كه در آن گزارش بود، رد کردم. من در اين نامه گفتم که دوست دارم روزي دخترم به کمپ اشرف برود و آنجا را ببيند. جالب اين است که در پاسخ حتي يک کلمه هم از طرف مدير ديدبان حقوق بشر دريافت نکردم.
اما حالا بايد اطلاعات بسيار نگران کننده يي را که از منابعم در داخل دولت عراق و وزارت کشور آن دريافت کرده ام برملا کنم. دوستان عراقيم به من گفته اند که نه تنها کمپ ليبرتي غارت و تخريب و چپاول شده است، بلکه يک تأسيسات کوچکي به عنوان زندان درآنجا ساخته شده که قرار نيست همه 3400 عضو مجاهدين را در بر گيرد.
بسيارخوب، خانم وزير خارجه! خانم کلينتون! اگر اينطور نيست پس بياييد آن را تدقيق کنيم. من شخصاً به بغداد سفر خواهم کرد و گزارش خواهم داد. و اين هيچ خرجي براي ماليات دهندگان آمريکايي نخواهد داشت. من اين کار را با خرج خودم انجام خواهم داد. رئيس جمهور اوباما! من را اعزام کنيد، به عنوان يک ژنرال سابق که بسيار با کمپ ليبرتي آشنايي دارد، چون در آنجا هم زندگي کردم و ميدانم چگونه ميتوان هزاران نفر را در آنجا مستقر كرد و حداقلِ امکانات بهداشتي و غذا و غيره را فراهم كرد. اجازه بدهيد در رابطه با کيفيت زندگي صحبت کنيم. حتي حلقه هاي زمين بسکتبالِ آنجا را هم دزديده اند! من عکسهاي ليبرتي امروز را دارم.
من به گزارش ديدبان حقوق بشر اشاره کردم و گفتم که به من پاسخي داده نشد. اما محافل ديگري با من ارتباط برقرار کردند. عمده آنها مثبت بود اما برخي منفي بودند. آنها مرا متهم کردند که از اسم دخترم بيهوده استفاده کرده ام. عجب آدمهاي ناداني. آنها دختر من را نمي شناسند. اراده و تعهد دختر من مثل زنان مجاهدين براي ملايان ايران وحشت انگيز است. همانطور که گفتم من بسيار افتخار ميکنم که عليه اين گزارش واکنش نشان دادم.
بنابراين، براي آن دسته از کساني که گفتند که من در آن نامه از اسم دخترم سوء استفاده کرده ام، چطور است که از زبان خود او بشنويم؟ سارا لطفاً بيا اينجا و بگو ببينم آيا از اسمت سوء استفاده کرده ام؟
سارا فيليپس:
متشکرم و ببخشيد که من مهارت سخنراني در مجامع عمومي را ندارم، اما نهايت تلاشم را خواهم کرد. همانطور که پدرم گفت، اسم من سارا فيليپس است و من دختر او هستم. مايلم خلاصه يي از اين تاريخچه را بگويم که چگونه با ساکنان اشرف آشنا شدم.
در سال 2003، درک من از جهان دگرگون شد. من برخلاف باور عمومي مخصوصاً در آمريکا، متوجه شدم که همه زنان در آسياي جنوب غربي در مواجهه با استثمار مسخ نشده اند. يک گروه ويژه از زنان هستند که اجازه نميدهند کسان ديگري سرنوشت آنها را تعيين کنند. پدر من که در آن زمان در عراق بود، با تلفن بين المللي خود با من تماس گرفت. من در آن زمان در خوابگاه دانشجويي بودم. او زنگ زد و به ياد دارم که گفت: سارا من آمازونهاي عصر معاصر (زنان جنگجو در اسطوره هاي يوناني) را که تو به آنها علاقه داري يافتم. کساني که تو همواره در جستجوي آنها بودهيي و درباره آنها خوانده يي. او به من گفت که تو هيچوقت حدس نخواهي زد که آنها را کجا پيدا کرده ام!
آن روز من با اين زنان شجاع آشنا شدم و در حقيقت آنچه براي من بيشتر شوک کننده بود اين بود که فقط زنان نيستند و مردان هم در کنار آنها براي مقابله با استبداد ايستادگي ميکنند. من با مجاهدين خلق آشنا شدم و از پدرم خواهش و استدعا کردم که به من اجازه دهد اين زنان را ملاقات کنم. حتي بهتر، حتي بهتر، بگذار مشعل آنان را در دست بگيرم و در کنار آنها بجنگم. آنها نه تنها توانسته اند کليشه ها و نقشها را تخريب کنند بلکه توانسته اند چالشهاي غيرقابل عبور را تسخير کنند و موقعيتهاي رهبري کننده را در دست بگيرند. زنان و مردان مجاهدين به دموکراسي و حقوق برابر و آزادي عقيده دارند. «آزادي» چه واژه زيبايي است. طبق تعريف لغتنامه وبستر، آزادي يعني کيفيت و موقعيت آزاد بودن و عدم ضرورت، اجبار يا محدوديت در انتخاب و عمل کردن؛ و رها بودن از قدرت ديگران.
به زودي بعد از شنيدن در مورد ساکنان کمپ اشرف، من شروع به مکاتبه با چند تن از آنان كردم. اگر شما امروز به من گوش ميکنيد. واقعاً اميدوارم که زنان اشرف حرفهاي من را بشنوند، من دريافت نامه هاي الکترونيکي از طرف شما را خيلي دوست داشتم و خيلي علاقمندم که ميتوانم اين موضوعات را به اطلاع ساير دانشجويان و دوستانم برسانم و به آنها از تحولات اشرف و سراسر جهان بگويم. در جهان افراد زيادي نيستند که در شجاعت همرديف زنان مجاهد باشند، که من بي نهايت افتخار آن را داشتم بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم.
ما در ايميلها و نامه هاي خود در مورد ملاقات در اشرف آزاد و دريك تهران آزاد به عنوان خواهران بين المللي صحبت ميکرديم تا در نهايت بتوانيم مرزهاي جهاني را درنورديم.
پدر من اخيراً در دفاع از موضع خود مبني بر اين که نام مجاهدين بايد از ليست خارج شود سخنرانيهاي زيادي کرده است. بسياري از شما او را باور ميکنيد و ميدانيد که صحت دارد. اما خطاب به آن دسته از کسانيکه موضع پدر من و حتي شخصيت او را باتهمت سوء استفاده ابزاري از نام دخترش زير سؤال ميبريد ميخواهم چيزي را بگويم: وقتي پدر من به عراق رفت و اين داستان واقعي است، او به من ميگفت سارا اينقدر هيجان زده و اميدوار به داستان هايي که به تو ميگويم نباش چون شايد احتمالي وجود داشته باشد که صحت نداشته باشند. به اينها ميگويند تروريست. او مثل هر آمريکايي که ممکن است اينطور باشد، در مورد ماهيت مجاهدين شک داشت و شنيده بود که تروريست هستند. من به شما در رابطه با شخصيت خودم گفتم، سيبها زياد دورتر از درخت نمي افتند: کاراکتر من مثل پدرم است. او با چشمان و قلب باز قدم به پيش ميگذارد.
وقتي او فهميد که ساکنان کمپ اشرف تروريست نيستند، شروع به دفاع از آنان کرد و از من خواست که هرچقدر ميتوانم اطلاعات او را منتقل کنم. وقتي از عراق خارج شد، پدر من بدون هيچ شکي فهميده بود که آنچه ابتدا به او در رابطه با ساکنان اشرف ابلاغ شده بود به وضوح دروغ و تبليغات بود تا فساد و مردان بيرحم را تقويت کند. من هميشه فکر ميکردم که نميتوانم کار کافي کنم چون فقط يک دختر ساده جوان در آمريکا هستم و چه کاري ميتوانم در اين رابطه انجام دهم؟ احساس ميکردم که از فاصله خيلي دور صداي من خيلي نارسا خواهد بود و کلمات من شنيده نخواهد شد. من بسيار خوشبخت هستم که امروز در مقابل همه شما ايستاده ام و صدايم شنيده ميشود.
من فقط ميتوانم اميدوار باشم کساني که صداي من را در آمريكا مي شنوند و قدرت ايجاد تغيير شرايط چندهزار تن از افراد خوب را دارند، گوش فرا دهند. در اين شرايط، من نگران ساکنان کمپ اشرف هستم. ميترسم که اين زنان و مردان، خود را در مقابل نيرويي بيابند که هيچ قدرت دفاعي در برابر آن نداشته باشند. اگر تمام آنچه كه به عنوان سلاحي براي دفاع از آنان در اختيار داشته باشم فقط صدايم باشد، فرياد خواهم زد نام آنها را از ليست خارج کنيد. اينها افراد خوبي هستند و تروريست نيستند.
ژنرال فيليپس:
خانم رجوي، من اطمينان دارم که دختر شما و قريب به 1000 زن ديگر مجاهد از اين قدرداني خواهند کرد که يک زن ديگر به آنها بپيوندد و با آنها کار کند. چون، بله، من امنيت دختر خودم را به دست به اصطلاح «تروريستها» خواهم سپرد. اما اين تصميم من نيست بلکه، سارا، اين انتخاب خود توست. اگر من فرصت يابم و رئيس جمهور به من اجازه دهد که به آنجا بروم، آيا مرا همراهي خواهي کرد حتي اگر به معني رفتن به اشرف باشد؟
سارا: من ميگويم بزن بريم!
متشکرم
مردم آزاديخواه در سراسر جهان، و مهمتر از همه 3400 تن ساکنان کمپ اشرف.
من مفتخرم که امروز در اينجا با شما باشم. خطاب به ساکنان کمپ اشرف بايد بگويم که شما 9 سال است متحمل رنجهاي بسيار، دريك وضعيت محصور و تقريباً تحت اسارت شده ايد. شکي نيست. شش سال اول تحت حفاظت نيروهاي ائتلاف و سه سال اخير تحت اسارت و در مواجهه با بربريت رژيم مالکي بود. اين سخنراني در رابطه با دوستان من در کمپ اشرف است که شخصاً آنها را ميشناسم. اما همچنين مهم است بدانيم که اين سخنراني جهت افزايش آگاهي در جهان در قبال سرنوشت اين 3400 زن و مرد است.
من تنها ميتوانم تصور کنم که ملايان چگونه غرق در خنده شدند وقتي به دستور مافوق، نيروهاي من فرستنده هاي راديويي مجاهدين را قطع و مصادره کردند و اينگونه صداي آزادي براي مردم ايران را مسکوت گذاشتند. دليلي که به من گفته شد اين بود که سازمان مجاهدين تروريست است و روشن است که پيامهاي تروريستي ميفرستند. تصميم قطع اين رابطه بين صداي مجاهدين و مردمي که زير مشت آهنين ملايان زندگي ميکنند، تصميم مزخرفي بود. وقتي شما به گذشته برگرديد و از دور به اين نوع تصميم ها نگاه کنيد واقعاً تعجب خواهيد کرد: جمع آوري مجاهدين در کمپ اشرف، که من بخشي از آن بودم، خلع سلاح آنها، در زمانيکه من آنجا بودم، قرار دادن آنها در محدوديتهايي که مشابه شرايط بازداشت بود، چيزي که من به اجرا گذاشتم، و ساکت کردن راديوي آنها: چنين به نظر ميرسد که ما بيشتر در خدمت آخوندها بوديم تا نيروهاي چندمليتي ائتلاف.
در حالي که سربازان تيپ 89 پليس نظامي، يعني تيپي که من فرمانده آن بودم، 3400 ساکن کمپ اشرف را تحت شرايط بازداشت قرار دادند، رژيم ملايان در همان زمان تسليحات و بمبهاي کنار جاده يي و مهمات ديگر براي کشتار همان سربازان را به عراق صادر ميکرد. و ما وقتي مجاهدين را از صحنه نبرد و معادلات حذف کرديم در واقع امر دستورات ملايان را اجرا ميکرديم . ملايان نميتوانستند هيچکس را بهتر از اين با پول به خدمت بگيرند يا رشوه بدهند، يا به زور و با باجگيري چنين تلاش موثري را براي از بين بردن دشمن شمارة يك خود يعني مجاهدين به راه اندازند. اين ما يعني آمريکا بوديم که اين کار را براي آنها انجام داديم. بدتر اينکه، ما قول کتبي خود مبني بر حفاظت از آنان را نقض کرديم و انسانهايي را که قابليت ايجاد تغيير در ايران را دارند، ترک كرديم و آنها در دست تروريستهاي واقعي رها کرديم.
رژيم مالکي کارنامه لکه داري در بسياري از موارد دارد، اما نه به اندازه رفتار متجاوزانه، ساديستي، و توام با بربريتي که با مردان و زنان غيرمسلح کمپ اشرف، يعني مقاومت ايران، داشته است.
مالکي! شايد تو بخواهي در تاريخ شيوه تجديد نظرخواهي را پيش بگيري اما نميتواني خوني را که به خاطر کشتار 40 تن از ساکنان غيرمسلح در اشرف از دستانت مي چکد، پاک کني. کساني که تضمين موقعيت حفاظتي تحت کنوانسيون چهارم ژنو را داشتند، همچنين است در مورد هزار تن کساني که مجروح شدند و برخي از آنها حالشان وخيم است.
خواب راحت به چشمان من نمي آيد چراکه من سخنگوي نيروهاي ائتلاف در رابطه با مجاهدين در کمپ اشرف بودم. به عنوان فرمانده تيپ 89 پليس نظامي من عمليات تجسسي فراگيري را پيش بردم تا به پيداكردن موردي از نقض توافق مربوط به تحويل دادن سلاحهاي مجاهدين بپردازم. اما هيچ موردي از نقض توافق ازجانب مجاهدين را کشف نکردم.
من به نيروهاي خودم دستور دادم که سانتيمتر به سانتيمتر آن تأسيسات 34 کيلومتر مربعي اشرف را تجسس کنند و در نهايت حتي يک جنس غيرمجاز و حتي يک مورد نقض توافقات هم يافت نشد. نيروهاي من همچنين با ارگانهاي ديگر دولت آمريكا مشارکت کردند تا وضعيت قانوني تک تک 3400 تن از ساکنان را تعيين کنند و حتي يک نفر هم با تروريسم يا هيچ موردي از ارتکاب جرم نسبت نداشت. تک تک ساکنان کمپ اشرف يک قول کتبي براي حفاظت دريافت کردند. من شخصاً اولين قول کتبي را تحويل دادم و اين قول زماني نقض شد که ما 3400 مرد و زن را به نيروي فاقد انضباطي تحويل داديم که تحت فرماندهي و کنترل دست نشاندگان رژيم ايران يعني مالکي بودند.
من هر شب از خواب راحت محرومم، چونكه ما کار خطايي انجام داديم. ما عملي را انجام داديم که از نظر اخلاقي غيرمجاز است يعني قول ملي وكشوري خود را براي حفاظت از اين افراد نقض کرديم. مالکي! من فکر کنم تو هم خواب راحت نداري چون روح خودت را فروخته اي. ملايان احتمالاً قهقهه زده اند به خاطر اقدامات ابلهانه تو در راستاي پيشبرد منافع آنان در کشتار و نابودي هرچيزي که قدرت تماميت خواه فاشيستي شان را تهديد ميکند. بله تو خواب راحت نداري چون ميداني که تو مسئول کشتار 40 تن از اعضاي مجاهدين هستي. قطعاً تو بايد بفهمي که وقتي تاريخ مصرفت تو براي ملايان تمام شود تو را هم به دور خواهند انداخت.
درست است كه هر دوي ما از خواب راحت محروم هستيم. اما فقط من هستم که تمام آنچه را در توان دارم انجام ميدهم تا جان آن 3400 تن از مردان و زنان را نجات دهم در حاليکه تو، مالکي، خلاف اين را انجام ميدهي.
اين من هستم که بايد از شما تشکر کنم که به من اجازه داديد، يک خطا را تصحيح کنم.
من با ساکنان کمپ اشرف بيشتر از يک سال زندگي کرده ام و سالهاي بيشتري را در کنار آنها کار کرده ام. تعداد کمي هستند که بهتر از من آنها را مي شناسند. اطلاعات دست اول من نشات گرفته از تجربيات شخصي من است و به دور از سياست و تبليغات و به دور از دروغ است. من اشرف را خودم ديده ام و در آنجا زندگي کرده ام، برخلاف کسان ديگري که بدون کمترين تجربه و دانش دست اول در برجهاي عاج خود نشسته اند و در مورد آن چيز مينويسند و مرتب اتهامات بي اساس را تکرار ميکنند. يکي از اين گزارشها توسط يکي از سازمانهايي منتشر شد که من سابقاً برايش احترام قائل بودم. گزارش سازمان ديدبان حقوق بشر در رابطه با کمپ اشرف. اگرچه من هنوز رسماً در خدمت فعال بودم اما احساس کردم آنقدر اين گزارش مزخرف بود که مستحق اعتراض از طرف من است. من به طور مکتوب در واکنش به اين گزارش خطاب به مدير ديدبان حقوق بشر واکنش نشان دادم. اين يکي از برگه هاي زندگي من است که به آن بسيار افتخار ميکنم چرا که بلند شدم و لجن پراكنيهايي را كه در آن گزارش بود، رد کردم. من در اين نامه گفتم که دوست دارم روزي دخترم به کمپ اشرف برود و آنجا را ببيند. جالب اين است که در پاسخ حتي يک کلمه هم از طرف مدير ديدبان حقوق بشر دريافت نکردم.
اما حالا بايد اطلاعات بسيار نگران کننده يي را که از منابعم در داخل دولت عراق و وزارت کشور آن دريافت کرده ام برملا کنم. دوستان عراقيم به من گفته اند که نه تنها کمپ ليبرتي غارت و تخريب و چپاول شده است، بلکه يک تأسيسات کوچکي به عنوان زندان درآنجا ساخته شده که قرار نيست همه 3400 عضو مجاهدين را در بر گيرد.
بسيارخوب، خانم وزير خارجه! خانم کلينتون! اگر اينطور نيست پس بياييد آن را تدقيق کنيم. من شخصاً به بغداد سفر خواهم کرد و گزارش خواهم داد. و اين هيچ خرجي براي ماليات دهندگان آمريکايي نخواهد داشت. من اين کار را با خرج خودم انجام خواهم داد. رئيس جمهور اوباما! من را اعزام کنيد، به عنوان يک ژنرال سابق که بسيار با کمپ ليبرتي آشنايي دارد، چون در آنجا هم زندگي کردم و ميدانم چگونه ميتوان هزاران نفر را در آنجا مستقر كرد و حداقلِ امکانات بهداشتي و غذا و غيره را فراهم كرد. اجازه بدهيد در رابطه با کيفيت زندگي صحبت کنيم. حتي حلقه هاي زمين بسکتبالِ آنجا را هم دزديده اند! من عکسهاي ليبرتي امروز را دارم.
من به گزارش ديدبان حقوق بشر اشاره کردم و گفتم که به من پاسخي داده نشد. اما محافل ديگري با من ارتباط برقرار کردند. عمده آنها مثبت بود اما برخي منفي بودند. آنها مرا متهم کردند که از اسم دخترم بيهوده استفاده کرده ام. عجب آدمهاي ناداني. آنها دختر من را نمي شناسند. اراده و تعهد دختر من مثل زنان مجاهدين براي ملايان ايران وحشت انگيز است. همانطور که گفتم من بسيار افتخار ميکنم که عليه اين گزارش واکنش نشان دادم.
بنابراين، براي آن دسته از کساني که گفتند که من در آن نامه از اسم دخترم سوء استفاده کرده ام، چطور است که از زبان خود او بشنويم؟ سارا لطفاً بيا اينجا و بگو ببينم آيا از اسمت سوء استفاده کرده ام؟
سارا فيليپس:
متشکرم و ببخشيد که من مهارت سخنراني در مجامع عمومي را ندارم، اما نهايت تلاشم را خواهم کرد. همانطور که پدرم گفت، اسم من سارا فيليپس است و من دختر او هستم. مايلم خلاصه يي از اين تاريخچه را بگويم که چگونه با ساکنان اشرف آشنا شدم.
در سال 2003، درک من از جهان دگرگون شد. من برخلاف باور عمومي مخصوصاً در آمريکا، متوجه شدم که همه زنان در آسياي جنوب غربي در مواجهه با استثمار مسخ نشده اند. يک گروه ويژه از زنان هستند که اجازه نميدهند کسان ديگري سرنوشت آنها را تعيين کنند. پدر من که در آن زمان در عراق بود، با تلفن بين المللي خود با من تماس گرفت. من در آن زمان در خوابگاه دانشجويي بودم. او زنگ زد و به ياد دارم که گفت: سارا من آمازونهاي عصر معاصر (زنان جنگجو در اسطوره هاي يوناني) را که تو به آنها علاقه داري يافتم. کساني که تو همواره در جستجوي آنها بودهيي و درباره آنها خوانده يي. او به من گفت که تو هيچوقت حدس نخواهي زد که آنها را کجا پيدا کرده ام!
آن روز من با اين زنان شجاع آشنا شدم و در حقيقت آنچه براي من بيشتر شوک کننده بود اين بود که فقط زنان نيستند و مردان هم در کنار آنها براي مقابله با استبداد ايستادگي ميکنند. من با مجاهدين خلق آشنا شدم و از پدرم خواهش و استدعا کردم که به من اجازه دهد اين زنان را ملاقات کنم. حتي بهتر، حتي بهتر، بگذار مشعل آنان را در دست بگيرم و در کنار آنها بجنگم. آنها نه تنها توانسته اند کليشه ها و نقشها را تخريب کنند بلکه توانسته اند چالشهاي غيرقابل عبور را تسخير کنند و موقعيتهاي رهبري کننده را در دست بگيرند. زنان و مردان مجاهدين به دموکراسي و حقوق برابر و آزادي عقيده دارند. «آزادي» چه واژه زيبايي است. طبق تعريف لغتنامه وبستر، آزادي يعني کيفيت و موقعيت آزاد بودن و عدم ضرورت، اجبار يا محدوديت در انتخاب و عمل کردن؛ و رها بودن از قدرت ديگران.
به زودي بعد از شنيدن در مورد ساکنان کمپ اشرف، من شروع به مکاتبه با چند تن از آنان كردم. اگر شما امروز به من گوش ميکنيد. واقعاً اميدوارم که زنان اشرف حرفهاي من را بشنوند، من دريافت نامه هاي الکترونيکي از طرف شما را خيلي دوست داشتم و خيلي علاقمندم که ميتوانم اين موضوعات را به اطلاع ساير دانشجويان و دوستانم برسانم و به آنها از تحولات اشرف و سراسر جهان بگويم. در جهان افراد زيادي نيستند که در شجاعت همرديف زنان مجاهد باشند، که من بي نهايت افتخار آن را داشتم بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم.
ما در ايميلها و نامه هاي خود در مورد ملاقات در اشرف آزاد و دريك تهران آزاد به عنوان خواهران بين المللي صحبت ميکرديم تا در نهايت بتوانيم مرزهاي جهاني را درنورديم.
پدر من اخيراً در دفاع از موضع خود مبني بر اين که نام مجاهدين بايد از ليست خارج شود سخنرانيهاي زيادي کرده است. بسياري از شما او را باور ميکنيد و ميدانيد که صحت دارد. اما خطاب به آن دسته از کسانيکه موضع پدر من و حتي شخصيت او را باتهمت سوء استفاده ابزاري از نام دخترش زير سؤال ميبريد ميخواهم چيزي را بگويم: وقتي پدر من به عراق رفت و اين داستان واقعي است، او به من ميگفت سارا اينقدر هيجان زده و اميدوار به داستان هايي که به تو ميگويم نباش چون شايد احتمالي وجود داشته باشد که صحت نداشته باشند. به اينها ميگويند تروريست. او مثل هر آمريکايي که ممکن است اينطور باشد، در مورد ماهيت مجاهدين شک داشت و شنيده بود که تروريست هستند. من به شما در رابطه با شخصيت خودم گفتم، سيبها زياد دورتر از درخت نمي افتند: کاراکتر من مثل پدرم است. او با چشمان و قلب باز قدم به پيش ميگذارد.
وقتي او فهميد که ساکنان کمپ اشرف تروريست نيستند، شروع به دفاع از آنان کرد و از من خواست که هرچقدر ميتوانم اطلاعات او را منتقل کنم. وقتي از عراق خارج شد، پدر من بدون هيچ شکي فهميده بود که آنچه ابتدا به او در رابطه با ساکنان اشرف ابلاغ شده بود به وضوح دروغ و تبليغات بود تا فساد و مردان بيرحم را تقويت کند. من هميشه فکر ميکردم که نميتوانم کار کافي کنم چون فقط يک دختر ساده جوان در آمريکا هستم و چه کاري ميتوانم در اين رابطه انجام دهم؟ احساس ميکردم که از فاصله خيلي دور صداي من خيلي نارسا خواهد بود و کلمات من شنيده نخواهد شد. من بسيار خوشبخت هستم که امروز در مقابل همه شما ايستاده ام و صدايم شنيده ميشود.
من فقط ميتوانم اميدوار باشم کساني که صداي من را در آمريكا مي شنوند و قدرت ايجاد تغيير شرايط چندهزار تن از افراد خوب را دارند، گوش فرا دهند. در اين شرايط، من نگران ساکنان کمپ اشرف هستم. ميترسم که اين زنان و مردان، خود را در مقابل نيرويي بيابند که هيچ قدرت دفاعي در برابر آن نداشته باشند. اگر تمام آنچه كه به عنوان سلاحي براي دفاع از آنان در اختيار داشته باشم فقط صدايم باشد، فرياد خواهم زد نام آنها را از ليست خارج کنيد. اينها افراد خوبي هستند و تروريست نيستند.
ژنرال فيليپس:
خانم رجوي، من اطمينان دارم که دختر شما و قريب به 1000 زن ديگر مجاهد از اين قدرداني خواهند کرد که يک زن ديگر به آنها بپيوندد و با آنها کار کند. چون، بله، من امنيت دختر خودم را به دست به اصطلاح «تروريستها» خواهم سپرد. اما اين تصميم من نيست بلکه، سارا، اين انتخاب خود توست. اگر من فرصت يابم و رئيس جمهور به من اجازه دهد که به آنجا بروم، آيا مرا همراهي خواهي کرد حتي اگر به معني رفتن به اشرف باشد؟
سارا: من ميگويم بزن بريم!
متشکرم
باغ آتش – محمود رويايي

در فرهنگ نظام هاي خودكامه «آتش» نه وسيلهيي براي «افروختن» و شكستن سرما و تاريكي, كه ابزاري براي «سوختن» و مجازات «خطا»كاران بوده است. همچنانكه «ژاندارك» قهرمان ملي فرانسه را بهجرم ارتداد از ولايت كليسا و «خطا»ي ميهن پرستي, زنده در آتش سوزاندند و جماعتي آرام! به تماشا نشستند.
برخي هم «آتش»را وسيلهيي براي آزمايش «گنهكاران» و «عاصيان» ميدانستند، مانند آتشي كه ابراهيم، نخستين منادي وحدت را در آغوش گرفت و بر صدق و صفاي سياوش، قهرمان اسطورهيي ايران گواهي داد. گناه ابراهيم, شكستن بتهاي جاهلي و جرم سياوش، امانتداري و مقاومت در برابر هيولاي جنسي بود. حضرت ابراهيم بت بزرگ را شكست و بتبچههاي يتيم با هزار نيرنگ و شعبده تلاش كردند با شيطان سازي, حضرتش را به جرم فرقه و تفرقه و عصيان بر خدايان, در آتش و محاصره, براندازند. اما ابراهيم ايستاد و فريادي شد بر بيداد زمانه، كه: «اف لكم لما تعبدون». (اف بر شما و هر آنچه را كه ميپرستيد)
هر چه آتش بيشتر, محاصره بيشتر و حريق، شعلهورتر شد او هم با فريادي آتشين از شكستن بقاياي بت و بتخانهها گفت: «تالله, لاكيدنّ اصنامكم».
نتيجه اينكه ابراهيم ايستاد، آتش در مقامش باغي شد و نمرود افتاد.
[«آتش» و «باغ»!تركيبي بسيار غريب و عجيب و ناآشنا. موضوعي كه از قديم با ترديد و ناباوري به آن نگاه ميكردم و نميدانستم چهطور ممكن است «آتش» گلستان شود]
اما داستان سياوش، يادگار باوقار رستم دستان كه آميزهيي از صلح و صلابت و پاكدامني بود. همان كه كينه و سوداي خام «سودابه» را با صبري آتشين فرونشاند و چه غريب و نجيب و مظلومانه در خون نشست. «سودابه» نامادري و «گرسيوز» عموي همسرش بود كه از فرط حسادت نقشة قتلش را كشيد. جنگاوري كه خبر مرگش جهاني را خراب و جماعتي را در آتش انتقامش بيتاب كرد.
ز دلها همه ترس بيرون كنيــــــد
زمين را ز خون رود جيحون كنيد
به يزدان كه تا در جــــهان زندهام
به كيـــــــن سياوش دل آكندهام
بعدها خواجة شيراز در پاسخ كساني كه در جوال «فاميل الدنگ» سياوش رفتند گفت:
شاه تركان سخن مدعيان ميشنـــود
شرمي از مظلمة خون سياووشش باد
چند سال پيش مطلبي از آقاي دكتر «كريم قصيم» خواندم كه در آن«اشرف» را به «سياوشگرد» تشبيه كرده بودند. كاري بسيار زيبا, با ارزش و اسباب غرور و افتخار و مسئوليت براي همة اشرفيان. «سياوش گرد» هم مانند «اشرف»در زميني خشك و بي آب و علف ساخته شد. سرزمين صلح و صلابت و سرزندگي كه البته كانون رويش و خيزش و سازندگي شد. از ساير توصيفات «سياوشگرد» ميگذرم و بازميگردم به ماجراي آزمايش«آتش» براي «عاصيان» روزگار خودمان در روزهاي پاياني سال 2011 ميلادي. يعني 580سال پس از «ژاندارك» و هزاران سال پس از «ابراهيم بتشكن» در سرزمين سياوشان.
در روزگاري كه خودكامهيي در عراق, هزار «ژاندارك» مسلمان و لشكري از سياوشان را بهجرم شكستن بت بزرگ ـ خميني ـ و سرخم نكردن در برابر بت كوچكترـ خامنهاي ـ و بتبچههاي عراقياش در حصار تهديد و توطئه و آتش نگه داشته است.
آتش محاصره در فوريه 2009 روشن شد و هر روز شعلهور و تنگتر گرديد. يك روز همة وسايل سرمايش و گرمايش و مايحتاج ضروري را تحت عنوان «كالاي لوكس»! توقيف و ممنوع الورود كردند, يك روز قطع برق، روز بعدكاشتن دهها مترسك كثيف و بددهان در اطراف محل كار و استراحت، بعد هم كشتار و توقيف دارو و امكانات پزشكي.
آري! ديروز گلوي گلها را با گلوله شكافتند و با قطع كامل سوخت و برق و دارو و امكانات درماني, گلواژهها را نيز به آتش سپردند. در اين آتش دهها تن از مجروحان و ياران بيمارمان مثل شمع در كنارمان سوختند و جهان فقط «تماشا» كرد. از مهدي فتحي تا مهدي افتخاري و از صبا هفتبرادران تا محسن حاجيان و خواهري كه پيكر بيجانش گروگان و گرفتار مزدوران شد.
اما اشرف ايستاد و در منتهاي تنگنا و توطئه و آتش فرياد بركشيد: «تالله, لاكيدن اصنامكم». به خدا همة بتهايتان را ميشكنم. در اين آتش اشرف جوشيد, زمين شكوفا شد و سياوشان دوباره روييدند.
حالا معناي «باغ» و «آتش» را خوب ميفهمم. گمان ميكنم اين بار رابطة افزايش حريق و رويش باغ از داغ و خاكستر را، ديگران هم ديدند و جهان هم فهميد كه سياوشان در آتش، نه تبخير كه باز هم شكفته و تكثير ميشوند.
با خبر طراوت باغ, بت ولايت در تهران دوباره فعال شد. او كه از كشتار و قطع سوخت و دارو و . . . طرفي نبسته بود, راه ورود چوب و هيزم و زغال را هم بست و اينبار با بالا بردن شمشير چوبي«ضربالاجل»و «جابهجايي»، به ميدان آمد. هزار شگفتي و حيرت از اين همه خامي و خرفتي و بلاهت! نميدانم دستگاه عريض و طويل ولايت, اينهمه رخوت و حماقت را از كجا و چگونه گردآوري كردهاست. آخر كسي كه در برابر بت «خميني» كه هزار هزار ميكشت و ميدريد, سر خم نكرد, چطور ممكن است در برابر بت شكستة خامنهاي و بتبچههايش در عراق سجده كند؟! مگر نديدندكه چگونه «ياران صبر» با «سوختن» و «افروختن», «آتش» را به «باغ» و آتشفشان تنگنا و تاريكي را به گلستاني از گشايش و نور تبديل كردهاند؟
البته هنوز آتش وسيلة آزمايش است و عيار هر كس در آتش محك ميخورد. آتش مقابله با هيولاي نيمهجاني كه با همة «دود و دم» و ادعاهايش از اسم «اشرف» وحشت دارد و خوب ميداند دوران صبر و خويشتنداري مجاهدانش بهسر آمده و اينبار سياوشان نه «بت» كه «بتخانه» را ويران ميكنند.
بيچاره بت بچه هايي كه «سرود ابراهيم در آتش» را باور نداشتند و نميدانستند ارادههاي پولادين در آتش آبديده ميشوند.
محمود رويايي
آذر 1390
برخي هم «آتش»را وسيلهيي براي آزمايش «گنهكاران» و «عاصيان» ميدانستند، مانند آتشي كه ابراهيم، نخستين منادي وحدت را در آغوش گرفت و بر صدق و صفاي سياوش، قهرمان اسطورهيي ايران گواهي داد. گناه ابراهيم, شكستن بتهاي جاهلي و جرم سياوش، امانتداري و مقاومت در برابر هيولاي جنسي بود. حضرت ابراهيم بت بزرگ را شكست و بتبچههاي يتيم با هزار نيرنگ و شعبده تلاش كردند با شيطان سازي, حضرتش را به جرم فرقه و تفرقه و عصيان بر خدايان, در آتش و محاصره, براندازند. اما ابراهيم ايستاد و فريادي شد بر بيداد زمانه، كه: «اف لكم لما تعبدون». (اف بر شما و هر آنچه را كه ميپرستيد)
هر چه آتش بيشتر, محاصره بيشتر و حريق، شعلهورتر شد او هم با فريادي آتشين از شكستن بقاياي بت و بتخانهها گفت: «تالله, لاكيدنّ اصنامكم».
نتيجه اينكه ابراهيم ايستاد، آتش در مقامش باغي شد و نمرود افتاد.
[«آتش» و «باغ»!تركيبي بسيار غريب و عجيب و ناآشنا. موضوعي كه از قديم با ترديد و ناباوري به آن نگاه ميكردم و نميدانستم چهطور ممكن است «آتش» گلستان شود]
اما داستان سياوش، يادگار باوقار رستم دستان كه آميزهيي از صلح و صلابت و پاكدامني بود. همان كه كينه و سوداي خام «سودابه» را با صبري آتشين فرونشاند و چه غريب و نجيب و مظلومانه در خون نشست. «سودابه» نامادري و «گرسيوز» عموي همسرش بود كه از فرط حسادت نقشة قتلش را كشيد. جنگاوري كه خبر مرگش جهاني را خراب و جماعتي را در آتش انتقامش بيتاب كرد.
ز دلها همه ترس بيرون كنيــــــد
زمين را ز خون رود جيحون كنيد
به يزدان كه تا در جــــهان زندهام
به كيـــــــن سياوش دل آكندهام
بعدها خواجة شيراز در پاسخ كساني كه در جوال «فاميل الدنگ» سياوش رفتند گفت:
شاه تركان سخن مدعيان ميشنـــود
شرمي از مظلمة خون سياووشش باد
چند سال پيش مطلبي از آقاي دكتر «كريم قصيم» خواندم كه در آن«اشرف» را به «سياوشگرد» تشبيه كرده بودند. كاري بسيار زيبا, با ارزش و اسباب غرور و افتخار و مسئوليت براي همة اشرفيان. «سياوش گرد» هم مانند «اشرف»در زميني خشك و بي آب و علف ساخته شد. سرزمين صلح و صلابت و سرزندگي كه البته كانون رويش و خيزش و سازندگي شد. از ساير توصيفات «سياوشگرد» ميگذرم و بازميگردم به ماجراي آزمايش«آتش» براي «عاصيان» روزگار خودمان در روزهاي پاياني سال 2011 ميلادي. يعني 580سال پس از «ژاندارك» و هزاران سال پس از «ابراهيم بتشكن» در سرزمين سياوشان.
در روزگاري كه خودكامهيي در عراق, هزار «ژاندارك» مسلمان و لشكري از سياوشان را بهجرم شكستن بت بزرگ ـ خميني ـ و سرخم نكردن در برابر بت كوچكترـ خامنهاي ـ و بتبچههاي عراقياش در حصار تهديد و توطئه و آتش نگه داشته است.
آتش محاصره در فوريه 2009 روشن شد و هر روز شعلهور و تنگتر گرديد. يك روز همة وسايل سرمايش و گرمايش و مايحتاج ضروري را تحت عنوان «كالاي لوكس»! توقيف و ممنوع الورود كردند, يك روز قطع برق، روز بعدكاشتن دهها مترسك كثيف و بددهان در اطراف محل كار و استراحت، بعد هم كشتار و توقيف دارو و امكانات پزشكي.
آري! ديروز گلوي گلها را با گلوله شكافتند و با قطع كامل سوخت و برق و دارو و امكانات درماني, گلواژهها را نيز به آتش سپردند. در اين آتش دهها تن از مجروحان و ياران بيمارمان مثل شمع در كنارمان سوختند و جهان فقط «تماشا» كرد. از مهدي فتحي تا مهدي افتخاري و از صبا هفتبرادران تا محسن حاجيان و خواهري كه پيكر بيجانش گروگان و گرفتار مزدوران شد.
اما اشرف ايستاد و در منتهاي تنگنا و توطئه و آتش فرياد بركشيد: «تالله, لاكيدن اصنامكم». به خدا همة بتهايتان را ميشكنم. در اين آتش اشرف جوشيد, زمين شكوفا شد و سياوشان دوباره روييدند.
حالا معناي «باغ» و «آتش» را خوب ميفهمم. گمان ميكنم اين بار رابطة افزايش حريق و رويش باغ از داغ و خاكستر را، ديگران هم ديدند و جهان هم فهميد كه سياوشان در آتش، نه تبخير كه باز هم شكفته و تكثير ميشوند.
با خبر طراوت باغ, بت ولايت در تهران دوباره فعال شد. او كه از كشتار و قطع سوخت و دارو و . . . طرفي نبسته بود, راه ورود چوب و هيزم و زغال را هم بست و اينبار با بالا بردن شمشير چوبي«ضربالاجل»و «جابهجايي»، به ميدان آمد. هزار شگفتي و حيرت از اين همه خامي و خرفتي و بلاهت! نميدانم دستگاه عريض و طويل ولايت, اينهمه رخوت و حماقت را از كجا و چگونه گردآوري كردهاست. آخر كسي كه در برابر بت «خميني» كه هزار هزار ميكشت و ميدريد, سر خم نكرد, چطور ممكن است در برابر بت شكستة خامنهاي و بتبچههايش در عراق سجده كند؟! مگر نديدندكه چگونه «ياران صبر» با «سوختن» و «افروختن», «آتش» را به «باغ» و آتشفشان تنگنا و تاريكي را به گلستاني از گشايش و نور تبديل كردهاند؟
البته هنوز آتش وسيلة آزمايش است و عيار هر كس در آتش محك ميخورد. آتش مقابله با هيولاي نيمهجاني كه با همة «دود و دم» و ادعاهايش از اسم «اشرف» وحشت دارد و خوب ميداند دوران صبر و خويشتنداري مجاهدانش بهسر آمده و اينبار سياوشان نه «بت» كه «بتخانه» را ويران ميكنند.
بيچاره بت بچه هايي كه «سرود ابراهيم در آتش» را باور نداشتند و نميدانستند ارادههاي پولادين در آتش آبديده ميشوند.
محمود رويايي
آذر 1390
Tuesday, January 17, 2012
سي دي روز آزادي برجسته ترين زنداني و رهبري بزرگ
Tuesday, January 10, 2012
اجلاس پاريس ـ کارشکنی عراق در مسير راه حل صلح آميز بحران اشرف

جمعه، ۱۶ دی ۱۳۹۰
اجلاس پاريس ـ کارشکنی عراق در مسير راه حل صلح آميز بحران اشرف و حمايت از کنفرانس پيشنهادی مريم رجوی
به رياست نماينده ويژه دبيرکل و با شرکت نمايندگان آمريکا، اتحاديه اروپا، پارلمان اروپا و ساکنان اشرف
•مريم رجوی: جامعه بين المللی از طريق سازمان ملل متحد و مشخصاً نماينده ويژه دبيرکل می تواند حداقل تضمينهای ضروری برای ساکنان اشرف را تأمين کند
در يک اجلاس بين المللی در پاريس در روز جمعه ۱۶دی، که به دعوت کميته فرانسوی برای ايران دموکراتيک برگزار شد، دهها شخصيت تراز اول آمريکايی و اروپايی، در مورد کارشکنی های رژيم ايران و دولت عراق برای تضمين راه حل صلح آميز در مورد کمپ اشرف، محل استقرار اعضای اپوزيسيون ايران در عراق هشدار دادند.
اجلاس ضمن محکوم کردن اين کارشکنی ها از پيشنهاد مريم رجوی برای تشکيل يک کنفرانس در پاريس يا بروکسل يا ژنو، به رياست نماينده ويژه دبيرکل در عراق با شرکت خود ايشان يا نمايندگان اشرف، مقامهای تصميم گيرنده عراقی، سفير دانيل فيريد، مشاور ويژه وزير کلينتون درباره اشرف؛ نماينده سفارت آمريکا در بغداد برای اشرف؛ سفير ژان دورويت، نماينده کميساريا، دکتر آلخو ويدال کوادراس و استراون استيونسون استقبال و حمايت کرد.
سخنرانان ضمن محکوم کردن جلوگيری دولت عراق از شرکت نمايندگان ساکنان اشرف در گفتگوهای مربوط به سرنوشتشان، تأکيد کردند کنفرانس پيشنهادی مريم رجوی می تواند سندی را با موافقت ساکنان اشرف درباره الزامها و ترتيبات انتقال تهيه و تا اندازه يی اين غيبت تأسف بار را جبران کند.
سخنرانان اين اجلاس عبارت بودند از: مريم رجوی، هاوارد دين، رئيس حزب دموکرات آمريکا (۲۰۰۹-۲۰۰۵)، کانديدای رياست جمهوری آمريکا (۲۰۰۴) ؛ تام ريچ، اولين وزير امنيت داخلی آمريکا (۲۰۰۵-۲۰۰۳) ؛ لوئيس فری، رئيس اف.بی.آی (۲۰۰۱-۱۹۹۳) ؛ اد رندل، رئيس حزب دموکرات (۲۰۰۱- ۱۹۹۹) و فرماندار پنسيلوانيا (۲۰۱۱-۲۰۰۲)، مايکل موکيزی، وزير سابق دادگستری آمريکا (۲۰۰۹-۲۰۰۷) ؛ آمباسادور ميچل ريس، مدير سابق اداره سياست گذاری وزارت خارجه آمريکا (۲۰۰۵-۲۰۰۳) ؛ ژنرال جيمز کانوی، فرمانده نيروهای تفنگداران دريايی آمريکا (۲۰۱۰- ۲۰۰۶) ؛ پاتريک کندی، عضو کنگره آمريکا (۲۰۱۱-۱۹۹۵) ؛ ژنرال چاک والد، معاون فرماندهی نيروهای آمريکايی در اروپا؛ ژنرال ديويد فيليپس، فرمانده پليس نظامی آمريکا (۲۰۱۱ -۲۰۰۸) ؛ آلن در شويتز، از برجسته ترين مدافعان حقوق فردی و شناخته شده ترين وکيل جنايی در جهان؛ ديل ديلی، هماهنگ کننده سابق ضدتروريسم در وزارت امور خارجه (۲۰۰۹ -۲۰۰۷) ؛ سرهنگ وسلی مارتين، فرمانده سابق ضدتروريسم اتئلاف در عراق و فرمانده حفاظت آمريکا در اشرف؛ روت وجوود مدير بخش حقوق بين الملل و ديپلوماسی دانشگاه هاپکينز، فيليپ دوست بلازی، مشاور ويژه دبيرکل ملل متحد و وزير خارجه سابق فرانسه، آلن ويوين، وزير سابق از فرانسه، ريتا زوسموت، رئيس سابق پارلمان فدرال آلمان، گونتر فرهويگن، کميسر اتحاديه اروپا (۲۰۱۰-۱۹۹۹) و وزير مشاور سابق در وزارت خارجه آلمان؛ و لوچو مالان، سناتور از ايتاليا.
مريم رجوی، طی سخنانی ضمن تقدير از دستاورد درخشان کارزار دفاع از اشرف که توطئه فاشيسم مذهبی برای قتل عام ساکنان اشرف را درهم شکست، گفت: کوشش ملل متحد برای حل بحران اشرف از حمايت جهانی برخوردار شده است. اما رژيم آخوندها برای بر هم زدن اوضاع و تخريب راه حل به دست آمده، به طور مستمر به تحريک دست می زند. همزمان، دولت عراق پی درپی تعهدهای خود به ملل متحد را نقض می کند. از جمله: از انتقال اموال و به ويژه خودروهای ساکنان به محل جديد جلوگيری می کند. محدوده کمپ ليبرتی را از ۴۰کيلومتر به کمتر از يک کيلومتر تقليل داده است و در حال ساختن ديوارهای بتونی مرتفعی در اطراف اين محل است. يعنی به طور عملی آن را به يک زندان مبدل می سازد. هدف موشک زدن تا دکلهای پارازيت و شنود و تجمع روزانه مأموران اطلاعات ملايان و نيروی قدس پيرامون اشرف و تهديد ساکنان و سرقت اموال آنان، مجبور کردن ساکنان به جابه جايی به محلی است که عملاً به صورت زندان خواهد بود. اما هرگونه فشار مستقيم و غيرمستقيم برای تحميل جابه جايی و قبول شرايط زندان خط قرمز است و در پشت آن رژيم ايران قرار دارد.
ساکنان اشرف، در نامه يی که يک به يک امضا کرده بودند، به دبيرکل نوشتند: «فشار کنونی برای جابه جايی ما تحت محدوديت، عليه انتخاب و اراده آزاد خود ما، و در حالی که ما تضمينهای حداقل برای امنيت و حفاظت خود را نداريم، انجام گرفته است. ما، در حالی که احترام کامل خود را نسبت به حاکميت و استقلال عراق دوباره تأييد می کنيم و هم چنين آمادگی خود را برای خروج از عراق به محض اين که امکان آن را داشته باشيم، از شما می خواهيم از اين که تمامی حقوقمان محترم شمرده شوند، همان طور که در کنوانسيون چهارم ژنو قيد شده، اطمينان حاصل نماييد. به خصوص حق زندگی، آزادی و امنيت، طبق قانون بين المللی حقوق بشر و قوانين بين المللی انسانی».
مريم رجوی افزود: تأخير 5ماهه در شروع کار کميساريا در اشرف به طور مطلق غيرقابل قبول و غيرقابل فهم و در تناقض آشکار با ضرب الاجل و شتاب برای خارج شدن اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران از عراق است. مشروط کردن روند کميساريا به انتقال به ليبرتی به وضوح خواست رژيم ايران است که هدفش نابودی ساکنان اشرف و نه انتقال آنها به کشورهای ديگر است. والا هم الآن بيش از ۱۰۰۰زندانی سياسی و نزديک به ۱۰۰۰نفر که پناهنده ساير کشورها در اشرف هستند که کميساريا می تواند بلادرنگ کار آنها را تسريع کند. اما اين روند از اوت که کميسر عالی آنتونيو گوترز به نخست وزير عراق نامه نوشت به تأخير افتاده است.
رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران تأکيد کرد: بدون شک جامعه بين المللی از طريق ملل متحد و به طور مشخص نماينده ويژه دبيرکل اگر بخواهد و اراده کند می تواند از ارزشهای حقوق بشر که گفته است در کانون توجهات اوست، دفاع کند و حداقل تضمينهای ضروری برای ساکنان اشرف را تأمين کند.
مريم رجوی افزود: تلاش غرب برای اعمال تحريم عليه رژيم ايران، اگر چه گام مثبتی است اما پاسخ خطر اتمی رژيم نيست. هيچ سياستی در قبال بانکدار مرکزی تروريسم نمی تواند مؤثر باشد؛ مگر خواهان تغيير اين فاشيسم دينی باشد و هيچ عاملی بيشتر از زدن برچسب تروريسم به اپوزيسيون اصلی اين رژيم در بقای آن مؤثر نبوده است.
فرماندار دين گفت: «ايالات متحده آمريکا نه تنها از نظر اخلاقی، بلکه از لحاظ حقوقی نيز در قبال هر اتفاقی که در کمپ اشرف برای ۳۴۰۰ غيرنظامی غيرمسلح بيفتد، مسئول است. هر يک از ساکنان از دولت آمريکا يک برگه مبنی بر اين که مسئوليت حفاظت آنها را می پذيرد، دريافت کرده است... من معتقدم که ما يک تعهد حقوقی داريم که سازمان مجاهدين را از ليست خارج کنيم».
فرماندار ريج گفت: «ساکنان اشرف خواستهای بسيار مشروعی دارند... محل جديد (کمپ ليبرتی) يک کمپ برای باز اسکان به نظر نمی رسد. بيشتر شباهت به زندان دارد».
فرماندار رندل گفت: «ما بايد بپرسيم که چرا ساکنان نمی توانند تا زمانی که فرايند نقل مکان برای رفتن به کشور ثالث کامل شود، در قرارگاه اشرف بمانند. و چرا وقتی ما هيچ پاسخ خوبی دريافت نمی کنيم، نه نمی گوييم. دليل اين که مساحت کمپ ليبرتی از ۴۰کيلومتر به يک کيلومتر رسيد چه بود؟»
سفير بولتون گفت: «سازمان ملل متحد نياز به درک اين دارد که مسئوليت اصلی آن در قبال دولت عراق نيست، بلکه نسبت به ساکنان اشرف است».
قاضی موکيزی گفت: «ما به اين نقطه رسيده ايم زيرا نوری المالکی مهلت کاملاً خودسرانه يی را برای حذف ساکنان اردوگاه اشرف شکل داده است».
آقای فری گفت: «هيچ فکری پشت سر اجرای برنامه نقل مکان ساکنان اشرف به کمپ آزادی، جايی که در آن هيچ زيرساخت يا امکاناتی، هيچ آب و برقی نيست، وجود ندارد».
سخنرانان ضمن تقدير از مواضع مسئولانه و منعطف مريم رجوی و رهبری کمپ اشرف برای جلوگيری از خونريزی تأکيد کردند، ندادن اجازه به نمايندگان اشرف برای شرکت در مذاکرات و موافقت نکردن با پيشنهاد خانم رجوی برای رفتن خودش به بغداد برای شرکت در گفتگوها، هدفش اين است که بتوانند حتی نقش سازمان ملل را هم به يک تسهيل کننده بی تاثير تنزل دهند و در قدم بعد از آن به عنوان تحميل کننده يا آرايش کننده جابه جايی اجباری استفاده کنند. يعنی مقاصد شوم قبلی و تکرار خونريزی را زير پوش ملل متحد محقق کنند.
سخنرانان هم چنين فهرستی طولانی از سرپيچی و از نقض تعهدات و از وعده های انجام نشده را فاش کردند که نيت دولت عراق را برملا می کند. از جمله نقض تعهدات عبارتند از: ممانعت دولت عراق از سفر سفير ژان دو رويت نماينده خانم اشتون به عراق و اشرف، تلاش برای دخالت دادن رژيم ايران در پرونده اشرف به صور مختلف، کم کردن سطح اختصاص داده شده به ساکنان اشرف در کمپ ليبرتی از ۴۰کيلومتر به کمتر از يک کيلومتر مربع، آزادی عمل مزدوران اطلاعات و نيروی قدس رژيم آخوندی در اطراف اشرف و تهديد مستمر ساکنان، ادامه ممنوعيت ورود خانواده ها و وکيلان به اشرف و... .
دبيرخانه شورای ملی مقاومت ايران
۱۶دي۱۳۹۰ (۶ژانويه۲۰۱۲)
Monday, January 2, 2012
Subscribe to:
Comments (Atom)


